یادشان بخیر آنانیکه
با ما زیستندو
الان نیستند
به یاد پسر عموی جوونم و عمه عزیزم که طی دو هفته از دستشون دادم و نزدیک چهلمشونه.
سلام
خیلی وقت بود که نیومده بودم به وبلاگم سربزنم دلم تنگ شده بود برای همتون .
این مدت خیلی اتفاقا افتاد،خیلیا اومدن،
خیلیا رفتن،
خیلیا به دنیا اومدن،
خیلیا از دنیا رفتن،
خیلیا دلمو شکوندن،
خیلیا دلمو بدست آوردن،
خیلیا شادم کردن و خیلیا غمگین.
ولی از اینکه بعضی از این خیلیا همیشه کنارم بودن خدارو بخاطر داشتنشون شاکرم.
دوستتون خیلی زیاد.
یکی تویی و یکی من...با این ماه که هنوز هم این شهر را تحمل می کند...
همین سه تا بس است..حتی اگر ماه هم نبود...من قانعم...به یک تو و یک من..
مگر میان تو و ماه فرقی هم هست؟!ای کاش بود...
آن وقت شاید همه چیز جز تو معنایی داشت..اما...حالا که ندارد...حالا همه چیز تویی..
تمام شعرهایی که با عشق می خوانم...تمام روزهای خوب...
تمام لبخندهای من...تمام زندگی...همه چیز تویی...
چیز دیگری هم اگر جز تو بود...فدای یک تبسمت!
من زنم همزاد بارون هم نژاد کوهو تیشه
تنم از جنس بهاره تو شبای کهنه و سرد
تک درخت ایستاده تو هجوم وحشیه درد
اما تو عمق نگاهم یه قبیله بی کسی هست
روی هر گوشه ی قلبم زخم بی هم نفسی هست
من زنم زن زمستون زن شعرای پریشون
رو تنم زخم یه غربت تو چشام هوای بارون
من زنم همزاد بارون هم نژاد کوهو تیشه
طعم شیرین یه آغوش معنیه درختو ریشه
عطر من اگه بپیچه ذهن شعرام تازه میشه
اگه دستامو بکارن سبز میشم تا همیشه
باز باران با ترانه می خورد بر بام خانه?
خانه ام کو ؟؟؟ خانه ات کو ؟؟؟
آن دل دیوانه ات کو ؟؟؟
روزهای کودکی کو ؟؟؟
فصل خوب سادگی کو ؟؟؟
یادت آید روز باران گردش یک روز دیرین پس چه شد دیگر ?
کجا رفت ؟؟؟
خاطرات خوب و رنگین در پس آن کوی بن بست در دل تو ?
آرزو هست ؟؟؟
کودک خوشحال دیروز غرق در غم های امروز
یاد باران رفته از یاد آرزوها رفته بر باد ،بــاز بــــاران ?
بــاز بــــاران می خورد بر بام خانه بی ترانه
بی بهانه شایدم گم کرده خانه
به طاها به یاسین به معراج احمد
به قدر و به کوثر به رضوان و طوبی
به وحی الهی به قرآن جاری
به تورات موسی و انجیل عیسی
بسی پادشاهی کنم در گدایی
چو باشم گدای گدایان زهرا (س)
چه شب ها که زهرا (س) دعا کرده تا ما
همه شیعه گردیم و بی تاب مولا
غلامی این خانواده دلیل و مراد خدا بوده از خلقت ما
مسیرت مشخص، امیرت مشخص، مکن دل ای دل بزن دل به دریا
که دنیا به خسران عقبا نیرزد
به دوری ز اولاد زهرا نیرزد.
و این زندگانی فانی جوانی
خوشی های امروز و اینجا
به افسوس بسیار فردا نیرزد
اگر عاشقانه هوادار یاری
اگر مخلصانه گرفتار یاری
اگر آبرو میگذاری به پایش
یقینا یقینا خریدار یاری
بگو چند جمعه گذشتی ز خوابت؟
چه اندازه در ندبه ها زاری یابی؟
به شانه کشیدی غم سینه اش را؟
و یا چون بقیه تو سربار یاری
اگر یک نفر را به او وصل کردی
برای سپاهش تو سردار یاری
به گریه شبی را سحر کردی یا نه؟
چه مقدار بی تاب و بیمار یاری؟
دل آشفته بودن دلیل کمی نیست
اگر بی قراری بدان یار یاری
و پایان این بی قراری بهشت است
بهشتی که سرخوش ز دیدار یاری
نسیم کرامت وزیدن گرفته
و باران رحمت چکیدن گرفته
مبادا بدوزی نگاه دلت را
به مردم که بازار یوسف فروشی در این دوره بد شدیدا گرفته
خدایا به روی درخشان مهدی
به زلف سیاه و پریشان مهدی
به قلب رئوفش که دریای داغ است
به چشمان از غصه گریان مهدی
به لبهای گرم علی یا علی اش
به ذکر حسین و حسن جان مهدی
به دست کریم و نگاه رحیمش
به چشم امید فقیران مهدی
به حال نیاز و قنوت نمازش
به سبحان سبحان سبحان مهدی
به برق نگاه به خال سیاهش
به عطر ملیح گریبان مهدی
به حج جمیلش به جاه جلیلش
به صوت حجازی قرآن مهدی
به صبح عراق و شبانگاه شامش
به آهنگ سمت خراسان مهدی
به جان داده های مسیر عبورش
به شهد شهود شهیدان مهدی
مرا دائم الاشتیاقش بگردان
مرا سینه چاک فراقش بگردان
تفضل بفرما بر این بنده بی سر و پا
مرا همدم و محرم و هم رکاب
سفرهای سوی خراسان و شام و عراقش بگردان
یا مهدی یامهدی مددی
دلم بازم کربلا میخواد
برم کنار حرم شش گوشه اربابم حسین
دلم میخواد برم بین الحرمین
بین حرم عباس و اربابم زار بزنم
دلم میخواد برم بالای تل زینبیه یاد خانم زینب کنم
دلم میخواد برم علقمه
دلم میخواد برم کنار شط فرات و شرمندگیشو ببینم که لبای حسینو تشنه گذاشت
دلم میخواد برم کنار خیمه گاه
دلم میخواد برم کربلا
گاهی اوقات از نردبون بالا میرم تا دستهای خدا رو بگیرم
غافل از اینکه خدا اون پائین وایستاده نردبونو گرفته
تا من نیفتم.
یکی از فرقهای انسان با خدا اینه که انسان تمام خوبیهارو با یک بدی فراموش میکنه
اما خدا تمام بدیهارو با یک خوبی فراموش میکنه...
خدای من خدائیست که اگر سرش فریاد کشیدم،
بجای اینکه با مشت به دهانم بزند،
با انگشتان مهربانش نوازشم میکند
و می گوید:
میدانم جز من کسی رانداری.
خداوندا نان از تو میخوریم وفرمان از شیطان میبریم مارا ببخش...
آهای آقای مرد،
آره با توام توئی که اسمت مرده ، اما از مردی و مردونگی فقط یه اسمو یدک میکشی.
توئی که ادعا میکنی بسیجی هستی ولی آبروی هرچی بسیجیه بردی.
توئی که فکر میکنی چون من زنم و تو مرد میتونی حقمو بخوری و نونمو آجر کنی.
ولی بدبخت من خدارو دارم که خوب میدونه از پس توی نامرد چه جوری بربیاد،
نفرینت نمیکنم چون حتی لایق نفرینم نیستی ، یعنی تو لیاقت هیچیو نداری حتی فحش چون خیلی پستی .
بیچاره خدا یه روزی همچین میذاره تو کاسه ات که ندونی از کجا خوردی برو منتظر اون روز باش.
این پستم مخاطب خاص داره ولی حیف که نمیتونه این پستو بخونه.
درضمن مخاطب خاصم همسرم نیست چون اون خیلی مرده ،مردتر از همه مردای این اجتماع.
پائیزی که باش.
ماه زیبای خدائی باش .
من دوست ندارم.
مهری باش.
اولین ماه پائیزی باش.
من دوست ندارم.
خدا این فصلتو این ماهتو دوست ندارم.
چون تو این فصلت توی ماه مهر،ماه مهربونمونو ازمون گرفتی.
خدددددددددددددااااااااااااااااااااا دلم گرفته.
بیخودی پرسه زدیم صبحمان شب بشود
بیخودی حرص زدیم سهممان کم نشود
ماخدارا باخود سردعوابردیم وقسمها خوردیم
ما حقیقتها را زیرپا له کردیم وچقدر حظ کردیم که زرنگی کردیم
روی هر خادثه ای حرفی از عشق زدیم
از شما می پرسم ما که را گول زدیم.
دکتر علی شریعتی
خدایا آغوشت را امشب بمن می دهی؟
برای گفتن چیزی ندارم
اما برای شنفتن حرفهای تو گوش بسیار...
می شود من بغض کنم
تو بگوئی:مگر خدایت نباشد که اینگونه بغض کنی...
می شود من بگویم خدایا؟
تو بگوئی:جان دل
می شود بیایی؟
من فکر میکنم باران فقط روی سر آدمهای با انصاف میباره.
روی سر آدمای بی انصافم میباره.
ولی آدم بی انصاف خیس نمیشه ،
چون یه آدم با انصاف چترشو به اون قرض داده،
اما آدم بی انصاف چتربهش پس نداده.
ماهی باورش شده بود،تور اگر بندازند سرش،
میشه عروس ماهیها،
شاه ماهی میشه همسرش.
ماهی باورش نبود،تور اگر بندازند سرش،
نگاه سرد ماهیگیر،میشه نگاه آخرش.
فرهادها
را در بیستون کشتیم
ودر کتاب تاریخ از او به نیکی یاد می کنیم
تا ثابت کنیم حتی در
عشق هم مرده پرستیم.....