من دیگه خسته شدم بس که چشام خیسِ و نَم
خوب ببینم و بفهمم و بازم چیزی نگم...
من دیگه بریدم از بس که شکستم از خودی
توی آینه خیره شم بگم به چشمام چی شدی
خستم از حرفای خوب و بی سر و ته ، بی ثمر
حسرت یه عمر رفته عقده های تازه تر
متنفرم از آدمای بی مغز و شلوغ
از کتابای با اسمای قشنگ متن دروغ
دیگه نوبت توئه خسته شی دنیا ؛ بشکنی
این بار ایستادم تا آخرش با کفش آهنی
بات می جنگم که نگی ترسیده بود پیاده شد
بس که پشت پا زدی گذشتن از تو ساده شد
همه از عشق میگن و باز آبروشو میبرن
عقل کل نشون میدن از خودشون بی خبرن
مد شده حرفای پوچ و گنده و بی سر و دست
بگو تا کی این نمایشو باید دید و نشست
وقتی حتی نمیخوای بازی کنی بازیت میدن
حتی میخوای خودتم که باشی نمیذارن
همه میخوان اونی باشی که خیالشون میخواد
من دیگه داره از این بازی سیرک بدم میاد
دیگه نوبت توئه خسته شی دنیا ؛ بشکنی
این بار ایستادم تا آخرش با کفش آهنی
بات می جنگم که نگی ترسیده بود پیاده شد
بس که پشت پا زدی گذشتن از تو ساده شد
هر چقدر راه اومدیم زانو زدیم بازم بسه
هر چقدر خُرد شدیمو دم نزدیم بازم بسه
عاشق و عارف و درویش و من و ما و خدا
روبروت وایمیسیم و با هم میخونیم هم صدا
دیگه نوبت توئه خسته شی دنیا ؛ بشکنی
این بار ایستادم تا آخرش با کفش آهنی
بات می جنگم که نگی ترسیده بود پیاده شد
بس که پشت پا زدی گذشتن از تو ساده شد
آهنگ کفش آهنی رضا صادقی
سلام، می تونم نظرتونو در رابطه با وبلاگم بدونم؟
شعر عالی حس عالی بهمون داد عکس انتخابی هم با دقت بود خیلی عالی بود احساس قشنگی داشتیم ممنون
خوبه که مورد پسندت واقع شد
سلام گل بارون
این شعرشو خیلی دوس دارم....
خوشحالم خوشت اومده ممنون ازحضورهمیشگیت در چشمه
منم میخوام قوی باشم...
هستى مگه نمیدونى؟
مانان سلام
چیه سرت درد می کنه
عسک خودته پس چرا اینطوریه
یه شیری بنویس منم بفمم
سلام خاله سلام خاله

سلام خاله مهربان دادی به ما گوش و زبان
چرا جواب منو ننی دی دیگه ننویسم برات قهر قهر قهر
خیلی قشنگ بودم . ممنون ؛از خوندنش احساس خوبی بهم دست داد .
خیلى خوشحالم که حس خوبى نسبت بهش داشتى عزیزم
من دیگه خسته شدم بس که چشام بارونیه
پس دلم تا کی هوای غصه رو مهمونیه
من دیگه بسه برام تحمله این همه درد
بسه جنگ بی ثمر برای هر زیادو کم...
اونی که اسم نداره منما
ممنون ازحضورت در چشمه