سخنی از شریعتی

بیخودی پرسه زدیم صبحمان شب بشود

بیخودی حرص زدیم سهممان کم نشود

ماخدارا باخود سردعوابردیم وقسمها خوردیم

ما حقیقتها را زیرپا له کردیم وچقدر حظ کردیم که زرنگی کردیم

روی هر خادثه ای حرفی از عشق زدیم 

از شما می پرسم ما که را گول زدیم.




دکتر علی شریعتی

خدایا

خدایا آغوشت را امشب بمن می دهی؟


برای گفتن چیزی ندارم


اما برای شنفتن حرفهای تو گوش بسیار...


می شود من بغض کنم 


تو بگوئی:مگر خدایت نباشد که اینگونه بغض کنی...


می شود من بگویم خدایا؟


تو بگوئی:جان دل


می شود بیایی؟

انصاف

من فکر میکنم باران فقط روی سر آدمهای با انصاف میباره.


روی سر آدمای بی انصافم میباره.


ولی آدم بی انصاف خیس نمیشه ،


چون یه آدم با انصاف چترشو به اون قرض داده،


اما آدم بی انصاف چتربهش پس نداده.


 


رویای شیرین

ماهی باورش شده بود،تور اگر بندازند سرش،

میشه عروس ماهیها،

شاه ماهی میشه همسرش.

ماهی باورش نبود،تور اگر بندازند سرش،

نگاه سرد ماهیگیر،میشه نگاه آخرش.

مرده پرستی

فرهادها 

را در بیستون کشتیم

ودر کتاب تاریخ از او به نیکی یاد می کنیم

تا ثابت کنیم حتی در 

عشق هم مرده پرستیم.....


عشق


عشق یک چرخه است:

وقتی عاشق می شیم ،صدمه میبینیم،

وقتی صدمه میبینیم ،متنفر میشیم،

...وقتی متنفر شدیم ، سعی میکنیم فراموش کنیم،

وقتی سعی میکنیم فراموش کنیم،دلتنگ میشیم 

وقتی دلتنگ میشیم....

دوباره عاشق میشیم......



کفش آهنی


من دیگه خسته شدم بس که چشام خیسِ و نَم
خوب ببینم و بفهمم و بازم چیزی نگم...

من دیگه بریدم از بس که شکستم از خودی
توی آینه خیره شم بگم به چشمام چی شدی

خستم از حرفای خوب و بی سر و ته ، بی ثمر
حسرت یه عمر رفته عقده های تازه تر

متنفرم از آدمای بی مغز و شلوغ
از کتابای با اسمای قشنگ متن دروغ

دیگه نوبت توئه خسته شی دنیا ؛ بشکنی
این بار ایستادم تا آخرش با کفش آهنی

بات می جنگم که نگی ترسیده بود پیاده شد
بس که پشت پا زدی گذشتن از تو ساده شد

همه از عشق میگن و باز آبروشو میبرن
عقل کل نشون میدن از خودشون بی خبرن

مد شده حرفای پوچ و گنده و بی سر و دست
بگو تا کی این نمایشو باید دید و نشست

وقتی حتی نمیخوای بازی کنی بازیت میدن
حتی میخوای خودتم که باشی نمیذارن

همه میخوان اونی باشی که خیالشون میخواد
من دیگه داره از این بازی سیرک بدم میاد


دیگه نوبت توئه خسته شی دنیا ؛ بشکنی
این بار ایستادم تا آخرش با کفش آهنی

بات می جنگم که نگی ترسیده بود پیاده شد
بس که پشت پا زدی گذشتن از تو ساده شد

هر چقدر راه اومدیم زانو زدیم بازم بسه
هر چقدر خُرد شدیمو دم نزدیم بازم بسه

عاشق و عارف و درویش و من و ما و خدا
روبروت وایمیسیم و با هم میخونیم هم صدا

دیگه نوبت توئه خسته شی دنیا ؛ بشکنی
این بار ایستادم تا آخرش با کفش آهنی

بات می جنگم که نگی ترسیده بود پیاده شد
بس که پشت پا زدی گذشتن از تو ساده شد

آهنگ کفش آهنی رضا صادقی