یا صاحب الزمان

به طاها به یاسین به معراج احمد

به قدر و به کوثر به رضوان و طوبی

به وحی الهی به قرآن جاری
به تورات موسی و انجیل عیسی
بسی پادشاهی کنم در گدایی
چو باشم گدای گدایان زهرا (س)
چه شب ها که زهرا (س) دعا کرده تا ما
همه شیعه گردیم و بی تاب مولا
غلامی این خانواده دلیل و مراد خدا بوده از خلقت ما
مسیرت مشخص، امیرت مشخص، مکن دل ای دل بزن دل به دریا
که دنیا به خسران عقبا نیرزد
به دوری ز اولاد زهرا نیرزد.
و این زندگانی فانی جوانی
خوشی های امروز و اینجا
به افسوس بسیار فردا نیرزد 

اگر عاشقانه هوادار یاری
اگر مخلصانه گرفتار یاری
اگر آبرو میگذاری به پایش
یقینا یقینا خریدار یاری
بگو چند جمعه گذشتی ز خوابت؟
چه اندازه در ندبه ها زاری یابی؟
به شانه کشیدی غم سینه اش را؟
و یا چون بقیه تو سربار یاری
اگر یک نفر را به او وصل کردی
برای سپاهش تو سردار یاری
به گریه شبی را سحر کردی یا نه؟
چه مقدار بی تاب و بیمار یاری؟
دل آشفته بودن دلیل کمی نیست
اگر بی قراری بدان یار یاری
و پایان این بی قراری بهشت است
بهشتی که سرخوش ز دیدار یاری 

نسیم کرامت وزیدن گرفته
و باران رحمت چکیدن گرفته
مبادا بدوزی نگاه دلت را
به مردم که بازار یوسف فروشی در این دوره بد شدیدا گرفته
خدایا به روی درخشان مهدی
به زلف سیاه و پریشان مهدی
به قلب رئوفش که دریای داغ است
به چشمان از غصه گریان مهدی
به لبهای گرم علی یا علی اش
به ذکر حسین و حسن جان مهدی
به دست کریم و نگاه رحیمش
به چشم امید فقیران مهدی
به حال نیاز و قنوت نمازش
به سبحان سبحان سبحان مهدی
به برق نگاه به خال سیاهش
به عطر ملیح گریبان مهدی
به حج جمیلش به جاه جلیلش
به صوت حجازی قرآن مهدی
به صبح عراق و شبانگاه شامش
به آهنگ سمت خراسان مهدی
به جان داده های مسیر عبورش
به شهد شهود شهیدان مهدی
مرا دائم الاشتیاقش بگردان
مرا سینه چاک فراقش بگردان
تفضل بفرما بر این بنده بی سر و پا
مرا همدم و محرم و هم رکاب
سفرهای سوی خراسان و شام و عراقش بگردان
یا مهدی یامهدی مددی

کربلا


دلم بازم کربلا میخواد

برم کنار حرم شش گوشه اربابم حسین

دلم میخواد برم بین الحرمین

بین حرم عباس و اربابم زار بزنم

دلم میخواد برم بالای تل زینبیه یاد خانم زینب کنم

دلم میخواد برم علقمه

دلم میخواد برم کنار شط فرات و شرمندگیشو ببینم که لبای حسینو تشنه گذاشت

دلم میخواد برم کنار خیمه گاه

دلم میخواد برم کربلا




ای دل غافل من

گاهی اوقات از نردبون بالا میرم تا دستهای خدا رو بگیرم

غافل از اینکه خدا اون پائین وایستاده نردبونو گرفته

تا من نیفتم.


یکی از فرقهای انسان با خدا اینه که انسان تمام خوبیهارو با یک بدی فراموش میکنه

اما خدا تمام بدیهارو با یک خوبی فراموش میکنه...


خدای من خدائیست که اگر سرش فریاد کشیدم،

بجای اینکه با مشت به دهانم بزند،

با انگشتان مهربانش نوازشم میکند

و می گوید:

میدانم جز من کسی رانداری.


خداوندا نان از تو میخوریم وفرمان از شیطان میبریم مارا ببخش...