شعله عشق

باز در چهره خاموش خیال
خنده زد چشم گناه آموزت
باز من ماندم و در غربت دل
حسرت بوسه هستی سوزت
باز من ماندم و یک مشت هوس
باز من ماندم و یک مشت امید
یاد آن پرتو سوزنده عشق
که ز چشمت به دل من تابید
باز در خلوت من دست خیال
صورت شاد ترا نقش نمود
بر لبانت هوس مستی ریخت
در نگاهت عطش طوفان بود
یاد آن شب که ترا دیدم و گفت
دل من با دلت افسانه عشق
چشم من دید در آن چشم سیاه
نگهی تشنه و دیوانه عشق
یاد آن بوسه که هنگام وداع
بر لبم شعله حسرت افروخت
یاد آن خنده بیرنگ و خموش
که سراپای وجودم را سوخت
رفتی و در دل من ماند به جای
عشقی آلوده به نومیدی و درد
نگهی گمشده در پرده اشک
حسرتی یخ زده در خنده سرد
آه اگر باز بسویم آیی
دیگر از کف ندهم آسانت
ترسم این شعله سوزنده عشق
آخر آتش فکند بر جانت

نظرات 3 + ارسال نظر
سراب بیابان پنج‌شنبه 14 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 02:55 ب.ظ http://sarab-biaban.blogsky.com

زیبا بود . زدی تو خط شعرو شاعری

چه میشه کرد

و خدایی که دراین نزدیکیست جمعه 15 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 03:54 ب.ظ http://ahsanalhdys.blog.ir

این بار هم نشد که ببرم کمند را

و ز پای عشق بگسلم این قید و بند را

این بار هم نشد که به آتش در افکنم

با شعله ای ز چشم تو هر چون و چند را

این بار هم نشد که کنم خاک راه عشق

در مقدم تو، ‌منطق اندیشمند را

این بار هم نشد که ز کنج دهان تو

یغما کنم به بوسه ای آن نوشخند را

تا کی زنم دوباره به گرداب دیگری

در چشم های تو دل مشکل پسند را ؟

پروایم از گزند تعلق مده که من

همواره دوست داشته ام این گزند را

من با تو از بلندی و پستی گذشته ام

کوتاه گیر قصه ی پست و باند را
حسین منزوی

خیلی زیبا بود وپر معنی

سرباز شنبه 16 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 08:19 ق.ظ http://mylifedays.blogsky.com

خب شعرایی که میزاری خیلی قشنگن. ولی منبعشو ذکر نمیکنی چرا؟ از کی هست این شعرا؟

ممنون از اظهارلطفت یه شعر فوق العاده بود از فروغ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد